کد مطلب:28672 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

تاکید بر فراخوانی به مبارزه












2538. شرح نهج البلاغة - به نقل از مدائنی:علی علیه السلام به معاویه نوشت:

«امّا بعد؛ همانا بدكاری هایت كه خدا به آنها آگاه است، مانع از آن می شود كه كارت صلاح یابد و قلبت به توبه گراید. ای فرزند صَخْرِ ملعون! پنداشته ای كه كوه ها بردباری ات را پیمانه می كنند و دانشت میان شك ورزان داوری می كند؛ حال آن كه تو فرومایه ای هستی منافق و فروبسته دل و كم خِرَد، و بُزدلی پَست!

پس اگر در آنچه می نویسی - و برادرانِ بنی سهم، تو را در [ نوشتنِ] آن یاری می كنند - راستی پیشه كرده ای، مردم را وا گذار و به مبارزه ای [ تن به تن ]روی آور كه مرا به آن فرا خوانده ای و بر ضربه ها پایداری ورز؛ و این دو سپاه را از جنگ بر كنار ساز تا دانسته شود كه كدام یك از ما ناپاكْ دل و فرو بسته چشم است. پس منم ابو الحسن، قاتل جدّ و برادر و دایی ات؛ و دیر نیست كه تو نیز به آنان بپیوندی. والسّلام!».[1].

2539. امام علی علیه السلام - برگرفته نامه او به معاویه -:چه خواهی كرد آن هنگام كه پرده های دنیایی كه در آنی، از پیش رویت برداشته شود؛ دنیایی كه به آرایه هایش شادمان شده ای، با لذّتش فریفته گشته ای، تو را فرا خوانده و دعوتش را پذیرفته ای، پیشروَت گشته و تو [ نیز] از او پیروی كرده ای، تو را فرمان داده و تو از وی فرمان بُرده ای؟ زود است كه نگاهدارنده ای تو را بر حالی نگه دارد كه هیچ نجات بخشی نتواند از آن رهایی ات دهد.

پس، از این امر (ادّعای خلافت ) دست بردار، خود را برای حسابرسی آماده ساز، برای آنچه بر تو فرود آمده (پیری و مقدّمات مرگ)، دامنِ [ آمادگی] به كمر زن و گوش خویش را بر گفتار گم راهان وا مگشا؛ و اگر چنین نكنی، تو را از [ عواقب ]غفلتی كه از خویش كرده ای، آگاه خواهم كرد. همانا تو در ناز و نعمت فرو رفته ای و شیطان در تو راه یافته و به آرزوی خود رسیده و همانند جان و خون، در وجود تو جاری شده است.

ای معاویه! شما (بنی امیّه) چه هنگام، حكمرانان مردم و زمامدارانِ این امّت بوده اید، حال آن كه نه پیشینه ای كهن [ در دینداری] دارید و نه شرافتی والا؟ به خدا پناه می بریم از همراهی با پیشینه بدبختی، و هشدارت می دهم از این كه همواره فریفته آرزوها گردی و آشكار و نهانت دو گونه باشد.

همانا [ مرا] به مبارزه فرا خوانده ای. پس مردم را به یك سو نِه و به جانب من بیا و این دو سپاه را از جنگ بر كنار دار، تا دانسته شود كه كدام یك از ما آلوده دل و فرو بسته چشم است.

پس [ بدان] من ابو الحسنم؛ قاتل جدّ و برادر و دایی ات كه آنها را در جنگ بدر درهم شكستم. و اكنون همان شمشیر با من است و با همان قلب، با دشمنم رویارو می شوم و دین و پیامبر دیگری برنگزیده ام. من بر همان شیوه ای هستم كه شما به اختیار، آن را رها كرده اید و [ از آغاز هم] به اجبار آن را پذیرفته بودید.

پنداشته ای كه برای خونخواهیِ عثمان آمده ای، حال آن كه خود، خوب می دانی خون او كجا ریخته شد. پس اگر خونخواهِ اویی، همان جا خونخواهی اش كن. گویی اكنون می بینمت كه جنگ، تو را گَزیده و از آن، شیون سر داده ای، همانند شیونِ شتران زیر بارهای گران؛ و گویی می نگرم سپاهت را كه از سختیِ ضربه های پیاپی و سرنوشتِ پیش آمده و بر خاك افتادن های پیاپی، از بیچارگی، مرا به كتاب خدا فرا می خوانند؛ حال آن كه یا [ از آغاز، حق را] كافر و منكر بوده اند و یا [ نخست ]بیعت كرده و [ سپس، از حق ]روی گردانده اند.[2].

2540. وقعة صِفّین - به نقل از شعبی -:علی علیه السلام به معاویه پیام داد:«به مبارزه من بیا و این دو سپاه را از جنگ، بركنار دار. آن گاه، هر كس دیگری را كشت، خلافت از آنِ او باشد».

عمرو [ به معاویه] گفت:آن مرد با تو انصاف ورزیده است.

معاویه گفت:من خوش نمی دارم كه با آن بی پروایِ دلیر، مبارزه كنم. شاید به خلافتِ [ پس از مرگ من ]طمع بسته ای!

آن گاه كه معاویه پاسخی نداد، علی علیه السلام گفت:«دریغا! از معاویه فرمان بُرده می شود و از من نمی شود؟ هیچ امّتی، جز این امّت، در عین اقرار به پیامبرش با اهل بیت او نجنگیده است».[3].

2541. وقعة صِفّین - به نقل از عمرو بن شَمِر -:علی علیه السلام میان دو صف ایستاد و چند بار ندا داد:«ای معاویه!». معاویه گفت:از او بپرسید چه می خواهد. گفت:«دوست می دارم خود را به من نشان دهد تا با او كلمه ای سخن بگویم».

معاویه، همراهِ عمرو بن عاص، نمودار شد. آن گاه كه آن دو به علی علیه السلام نزدیك شدند، وی به عمرو عنایت نكرد و به معاویه گفت:«وای بر تو! بر چه پایه، این افراد میان من و تو به نبرد پردازند و یكدیگر را با شمشیر زنند؟ به مبارزه من بیا، [ بر این قرار كه] هر كس حریفش را كُشت، خلافت از آنِ او گردد».

معاویه به عمرو روی كرد و گفت:ای ابوعبد اللَّه! رأی تو در این میان چیست؟ آیا با او مبارزه كنم؟

عمرو گفت:به راستی، آن مرد با تو انصاف ورزید. بدان كه اگر از این كار سر باز زنی، تا یك عرب باقی است، بر تو و نسلت همواره دشنام خواهد بود.

معاویه گفت:ای عمرو بن عاص! كسی چون من از نَفْسِ خویش فریب نمی خورَد. به خدا سوگند، هر مردی كه به نبردِ فرزند ابوطالب رفته، هر آینه، زمین از خونش سیراب گشته است.

آن گاه، همراهِ عمرو بازگشت تا به انتهای صف ها رسید. علی علیه السلام چون این صحنه را دید، خندید و به جایگاهِ خود بازگشت.[4].

2542. تاریخ الطبری - به نقل از ابوجعفر -:علی علیه السلام به [ مردمِ] ربیعه و هَمْدان گفت:«شما زره و نیزه من هستید». پس دوازده هزار نفر پیرامونش گرد آمدند و علی علیه السلام با اَسترِ خویش پیشاپیش آنان در حركت شد. آن گاه وی حمله آورد و آنان نیز [ یك پارچه ]همچون یك مرد، حمله كردند. پس همه صف های شامیان از هم گسیخت و ایشان، جمله افراد رویاروی خود را كشتند تا به معاویه رسیدند.

علی علیه السلام می گفت:

«ایشان را ضربت می زنم، [ امّا ]معاویه را نمی بینم؛

همان بزرگْ شكمی كه حدقه چشمش بیرون زده است».

سپس معاویه را ندا داد و گفت:«بر چه پایه، مردم در میان ما كشته شوند؟ پیش بیا تا تو را به داوری نزد خدا بَرَم. پس هر كس دیگری را كُشت، خلافت برای او راست گردد».

عمرو به وی (معاویه) گفت:آن مرد، با تو انصاف ورزید.

معاویه گفت:«انصاف نورزید! تو، خود می دانی كه هر كس به مبارزه او رفته، كشته شده است.

عمرو به وی گفت:برازنده تو نیست، مگر مبارزه با او!

معاویه گفت:در خلافتِ پس از من، طمع كرده ای![5].









    1. شرح نهج البلاغة:135/16، بحار الأنوار:401/87/33. نیز، ر. ك:شرح نهج البلاغة:82/15.
    2. نهج البلاغة:نامه 10، بحار الأنوار:406/101/33.
    3. وقعة صفّین:387. نیز، ر. ك:تاریخ الطبری:42/5، الكامل فی التاریخ:383/2.
    4. وقعة صفّین:274، شرح نهج البلاغة:217/5، الإمامة والسیاسة:126/1.
    5. تاریخ الطبری:41/5، مروج الذهب:396/2، البدایة والنهایة:272/7.